نظری به نظام اقتصادی اسلام
 
علمی فرهنگی ورزشی
پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:, :: 10:28 ::  نويسنده : رضااشرفی آق گنبد


نظری به نظام اقتصادی اسلام چاپ فرستادن به ایمیل
 
نظری به نظام اقتصادی اسلام
متفکر شهید استاد مرتضی مطهری

تلخيص: سید شهاب الدین سیدی و مهدی کریم زاده: مقدمه: الف:نظري به اقتصاد اسلامي: طبق نظريه اقتصاد اسلامي مسائل زندگي صلاح وفساد درهر يك از گشودن زندگي مجرد جدا ازدين نيست  بلكه اين دو(دين وزندگي)مكمل يكديگرند  وممكن نيست اجتماعي مثلافرهنگ يا سياست يا قضاوت يا اخلاق و تربيت و يا اقتصادش فاسد باشد اما دينش درست باشد وبلعكس.
دوگونه پيوند اسلام با اقتصاد:
1-پيوندمستقيم اسلام: از آن جهت است كه مستقيما يك سلسله مقررات اقتصادي درباره مالكيت، مباشرت، مالياتها، ارث ومجازاتهايي درزمينه ثروت وغيره دارد.
2-پيوند غيرمستقيم اسلام :  با اقتصاد ازطريق اخلاق است .اسلام مردم راتوصيه مي كند به امانت ،عفت ، عدالت ،وايثار واحسان ......وهمه اينها درزمينه ثروت است وتازماني كه حدود مسائل افتصادي روشن نشود حدودعدالت وامانت وعفت و....روشن نمي شود.
نظر اسلام راجع به ثروت:
دراسلام مال وثروت هيچ وقت تحقير ومطردد نشده است ،نه توليدش ،ونه مبادله اش،ونه مصرف كردنش وبراي آنها شرايط وموازين مقررشده است . اما اسلام اين عقيده راكه پول پرستي رابه خاطر خودپول ،براي ذخيره كردن واندوختن بخواهد كه پول رابراي پركردن شكم وعياشي بخواهد كه شهوتراني است محكوم كرده است .درواقع پول بايد به عنوان وسيله اي براي فعاليت وعمل وتسهيل وتوليدات باشد دراين صورت پول تابع هدف كلي است كه انسان پول را براي آن هدف مي خواهد.
آب دركشتي هلاك كشتي است               وربود زيركشتي پشتي است
اسلام كه پول پرستي رامحكوم كرده است پول وثروت را محكوم نكرده است ،زيرا:
الف)توليد ثروت،كشاورزي ،دامداري،صنعت ،وغيره توصيه شده است
ب)مبادله ثروت يعني تجارت دادوستد توصيه شده است 
ج)مصرف رساندن از نظر شخصي درحدوداحتياجات فردي خالي از هرنوع تجمل واسراف توصيه شده است .
د)دفاع ازمال درحكم جهاد وكشته دراين راه شهيد تلقي شده است .
ه)خودثروت دركمال صراحت درقرآن كريم به عنوان( خير)ناميده شده است.

ب)اقتصادسالم:
يكي ازاصول اوليه اقتصادسالم ،حيات وقابليت رشد ونمو ثروت است ،همانطوري كه ازشرائط اساسي يك اجتماع سالم اقتصاد سالم است ، اقتصادسالم يعني اقتصادقائم به ذات وبي عيب وغير قائم به غير،ازنظزاسلام هدفهاي اسلامي بدون اقتصاد سالم غير قابل تامين است.
هرملتي كه از لحاظ اقتصادي دستش به طرف ملت ديگر درازباشد اسير وبرده و است به قول نهرو: ( ملتي مستقل است كه جهش اقتصادي داشته باشد )
علي (ع)مي فرمايند:محتاج هركه شوي اسيراوخواهي بود ،بي نياز ازهر كه گردي بااوبرابرخواهي شدوهركه راموردنيكي واحسان خودقراردهي فرمانرواي اوخواهي شد.
نتيجه اينكه ازنظراسلام (اقتصادمستقل ،يكي ازشرايط حيات ملي است.)
نكته دوم اينكه :اسلام هميشه روش وسط ومتعادل راپيش ميگيرد واين جهت گيري ناشي ازجنبه همه جانبه بودن اسلام است .
روش تفريطي ازآن جهت كه اساساارزش سلامت بنيه اقتصادي رادرك نمي كند وطرفدارفقراست.
روش  افراطي ازآن جهت كه برارزش اقتصادپي برده وبطور افراطي بايد ازهمه جهات ميل بخريدوتقاضاي فرد برآورده شود ومعتقد است كه منبع درآمد تمايلات بشراست.
نتيجه اين كه تزاسلام اين است :
«منبع درآمد،تمايلات وخواسته هاي مردم باشد،مصالح عمومي باشد»
به تعبير فقها ،خريد وفروش چيزي جايزاست كه هدف منافع اجتماع باشدنه پركردن جيب شخص ايناقتصاد، اقتصادي است واقع بنياني ومرتيط به اخلاق وتربيت بشر.
اما دراقتصادسرمايه داري محدوديتهايي كه براي استفاده قانون ضررازثروت كه وسيله تامين هدفهاي عالي است خبري نيست واين رامي توان ازصادرات اين گونه كشورها به كشورهاي نيازمند مثل ايران كه چه صادرمي كنندو چه مي برند فهميد.
نكته سوم:ازهر راهي نبايدبدنبال ثروت بود ونبايدسيستم افتصادي به شكلي باشد كه رشدونمو رافلج كند. ازجمله مواردي كه به عقيده ما تز مانع رشد است(كاربه قدر استعدادومخارج به قدر احتياج كه لازمه اش اشتراك حريم در منافع يكديگر است. 
معايب اين عقيده:
1-برخلاف فطرت وطبيعت است چراكه پيوستگي طبيعي افراد بشربه حد اجزاءيك پيكرنيست.
2-نوعي استثماراست
3-منع فعاليت ونشاط است چراكه انسان زماني نشاط كارپيدامي كند كه بداند نتيجه كارش بخودش برمي گردد. 
خلاصه مطلب اينكه :اسلام طرفدار تقويت بنيه اقتصادي است امانه بعنوان اينكه اقتصادخودهدف است يانتها هدف است ،بلكه بعنوان اينكه هدفهاي اسلامي بدون اقتصادسالم ونيروي مستقل اقتصادي ميسرنيست.
4-اسلام طرفدار نظريه (سرچشمه درآمد،تقاضاها ،وتمايلات است،نيست)بلكه معتقد است بايد تمايلات بامصالح عالي وهمه جانبه بشريت تطبيق بكندومكاسب محرمه دراسلام نيز ازاين جهت مطرح شده است (مثل فروختن بت وصليب راحتي به غير مسلمان تحريم مي كند.(فروختن شراب وآلات قماروسائل گمراهي راحرام مي كند)  
درآمدمشروع ازنظراسلام يعني درآمدي كه ازطرفي محصول فعاليت شخص  باشد يا«اقل جنبه استثمارنداشته باشدوازطرف ديگر ازلحاظ مصرف ،قابليت مصرف شدن مشروع ومفيدداشته باشد(به قول سوسياليستها:هدف ،منافع اجتماع باشد نه پركردن جيب شخص
بخش 1
اقتصاد چيست؟
انسان براي بقاءوحيات خود احتياجاتي از قبيل:
1-احتياجات خانوادگي –همسروفرزند
2-احتياجات فرهنگي
3-احتياجات معنوي وديني
4-احتياجات سياسي(حكومتي)
5-احتياجات اجتماعي از قبيل قضاوت
6-احتياجات معاش
به نظر ميرسد در تعريف اموراقتصادي وتميزانهاازغيرانها،كافي نيست كه گفته شود(احتياجات مادي درمقابل احتياجات معنوي)زيرا گذشته از اين كه تعيين مرز ميان مادي و معنوي خالي از اشكال نيست،احتياجات جنسي و زناشويي،مادي است و نه اقتصادي.ظاهرا اموراقتصادي اموري است كه رابطه بشر با انها،رابطه مالكيت است،واجتماع به او اجازه مبادله مي دهد.تنها مالكيت به معني اختصاص و استفاده حداكثر منفعت هم كافي نيست در تعريف ،زيرا مالكيت زن و مالكيت مقام،گاهي به اين حدمي رسدولي نمي توان ان را جزءمسائل اقتصادي به شمار اورد،همچهان كه صرف تاثير پول ،ولو به طور غيرمستقيم نيز كافي نيست ؛مثلا يك پولدار به واسطه پول زيباترين زنان را در اختيار ميگيرد ،(اوناسيس)(ژاكلين )رابه يك معني مي خرد.يهوديان امريكارؤساءجمهوري را مي خرند،و برعكس،يك خوشگل ويا صاحب يك زن خوشگل،آراء بيشتري مي اوردواحيانا ثروت بيشتري تصاحب ميكند.
ممكن است گفته شود كه ملاك ،اموري است كه توليد و توزيع مي شوند.جواب اين است كه بسياري از ثروتها توليد انسان نيست ،مثل معادن زيرزميني و حيوانات دريايي و شكاري .و به علاوه،توليد،در غير موردثروت هم صادق است.توليد پسرو دختر ازنظراحتياجات زناشويي بشر،توليد است و بايد هم توزيع بشود.ممكن است گفته شوداگر ملاك ،مبادله باشد ،پس در كشورهاي اشتراكي ،اقتصاد وجود ندارد.جواب اين است كه در اين اجتماعات همه مالك اند و همه شريك اندو ثروت قابليت مبادله داردولي ميان اجتماع و طرف ديگر كه فرضا فرد يا اجتماع ديگر است .و فرضا همه افرادبشر،يك جامعه را به وجود اورند،باز قابليت مبادله ازميان نمي رود.
مهمترين واولين احتياجات (اقتصادي) است واحتياجات اقتصادي از زمان پديدآمدن زندگي اجتماعي وتقسيم كارووظائف درميان افراد اين احتياج بوجودآمده است.
در روابط اجتماعي مفاهيمي ازقبيل :
1-رياست 
2-مرئوسيت
3-زوجيت
4-وجوب اطاعت
روابط اقتصادي:
1-مالكيت 
2-مملوكيت
3-حق
4-مبادله
يعني همين اشتراك مساعي وتقسيم كارضرورت پيدا كردويك سلسله اعتبارت ومفاهيم اعتباري وقانوني ضرورت پيدا مي كند.
نتيجه اينكه :آن سلسله ازمفاهيم اعتباري كه مربوط  است به توليد وتقسيم وتوزيع ثروت ووسائل معاشي،روابط اقتصادي ناميده مي شود.

توليد:دردنياي طبيعت حيوانات معاش خودراازطبيعت بصورت آمده دريافت مي كندواستعداد انجام كارورزي موادطبيعي راندارند. اماانسان براي برآوردكردن احتياجات معاش خوداز طريق كارروي طبيعت وداشتن استعدادوقدرت چنين كاري احتياجات خودرابرآورده مي كند. اما همين حيوانات هستند كه وسائل معاش خودراباكار آماده مي كنندومولد به شمارمي آيندمانندزنبورعسل
لذا به همين جهت است كه روابط اقتصادي وقانوني در روابطي نظيرمزدبگيري وفروش ،كارومزرعه و....درتوليدبوجود مي آيد.
روابط اقتصادي وقانوني دونوع:
1-روابط طبيعي وتكويني
2-روابط اعتباري وقانوني
يا به عبارت ديگر(اقتصاد):
1-طبيعي
2- برنامه اي
1-    روابط طبيعي عبارتست:از يك سلسله روابط علي ومعلولي كه خواه ناخواه درامور اقتصادي پيش مي آيد مثل روابط مربوط به عرضه و تقاضا ،تورم پول ،افزايش و كاهش قيمتها- بيكاري بحران اقتصادي، ماليات 
2-    روابط اعتباري وقراردادي عبارتست:از قوانين مربوط به حقوق ومالكيتهاي شخصي واشتراكي 

تاثيرروابط طبيعي وقراردادي دريكديگر:روابط طبيعي باكاروصنعت وتكامل ابزارتوليدورقابتها ومتمركزها مرتبط است.و به عقيده ماركسيستها،تكامل ابزارتوليد ،خواه ناخواه سبب مي شود كه قوانين اقتصادي تغييريابد.
نتيجه اينكه :هم مقررات اجتماعي خاص ،جريانات طبيعي اقتصادي خاصي رابدنبال خود مي آوردوهم روابط وآثار طبيعي ،خواه ناخواه يك سلسله مقررات جديدي راايجاب مي كند.

مبادله:
يكي از مسائل مربوط به اقتصاد ،مبادله است.اقتصاد مبادله اي يعني اقتصاد مبني بر مالكيت فردي ودر مالكيت اشتراكي همه مبادلات هست اما در ميان اجتماع ها،نه ميان افراد كه با به وجود آمدن زندگي اجتماعي(فراتر از زندگي اجتماعي)و در اثر رشد وتوسعه اقتصاد واسطه اي(پول) براي مبادلات به وجود آمد. 

پول: يكي از مسائل اقتصادي پول است تا زماني كه زندگي اجتمايي بشر توسعه زيادي نداشت و تقسيم كارو تخصص زيان به ميان نيامد وپول افراد احتياجات خود از طريق مبادله كالا باكالا يعني آنچه خود توليد ميكردند در ازاي آنچه احتياج داشتند معاوضه مي كردند.
در نتيجه با توسعه احتياجات و تنوع آنها لازم شد شيء خاصي كه داراي ذاتي يا اعتباري و تضميني باشد به ميان بيايد كه آن پول است.

ارزش: يكي ديگر از مسائل مربوط به اقتصاد ارزش يا قيمت است كه در اثر بالا وپايين رفتن قيمتها وغيره به وجود مي آيد.
مراحل زندگي اجتماعي و اقتصادي: 
به عقيده سوسياليست ها زندگي بشر از ابتدا تا عصر حاضر چهار مرحله طي كرده است
الف- اشتراك اوليه
ب- فئوداليسم
ج - سرمايه داري
د- سوسياليسم
علم اقتصاد:                                      
از مطالعه نوشتهاي علماي قديم وقرون وسطي مراجعبه علم اقتصاد مي توان چنين نتيجه گرفت كه دردوره هاي مزبورعلم اقتصاد داراي خصوصيات زير بوده است.
علم اقتصاد،مجموعه اي از قوانين شبيه به قوانين علوم طبيعي ،مانندقوانين علم فيزيك وعلم شيمي كه بتوان بوسيله تجربه وآزمايش آن رااثبات نمود و به وسيله آن وقوع قضايا راپيش بيني كرد ودر هرزمان ومكان صادق باشند نبوده ،بلكه عقايدي بوده است كه باوضع اجتماعات وعادات مردم ودرجه تمدن آنان تغييرمي كرد.  
علم اقتصادي شعبه اي مجزا از سايرشئون زندگي بشر مانند سياسي ،مذهبي و....اونبوده است.
علم اقتصادي توصيف واقعي و بي منظور قضاياي اقتصادي نيست بلكه عقايد اقتصادي براي منظورهاي خاصي مثل (منظور مدني ،منظوراخلاقي،ودفاع و...)ساخته شده است.
ثروت يا مال: هرچيزي كه يكي ازاحتياجات طبيعي يا اعتباري ضروري ياتجملي بشررا برآوردمال يا ثروت است ثروت ممكن است منافعش به عموم تعلق گيرد(اوقاف)بنابراين لازمه ثروت بودن وماليت مملوكيت نيست ازطرفي ممكن است مملوك باشد ولي به علت كافي نبودن براي رفع احتياج بشر به واسطه فردي مال وثروت شمرده نشود مانند يك دانه گندمعامي توليدكننده ثروت:
1-    يك چيز:فقط طبيعت درتوليدآن دخالت دارند.مثل گياهان دارويي وميوه هاي جنگلي
2-    دوچيز:طبيعت به علاوه كاروكوشش انسان درايجادآن دخالت دارند
مانند درختي كه به دست يك انسان كاشته ميشود؛تخم يك دخت ديگر ياقلمه يك درخت ديگررادر زمين مي كاردودرخت مي گردد.اين درخت محصولي است از قواي طبيعت و به كوشش انساني كه قصد توليد داشته است .ازاين قبيل است دامداري،مرغداري و امثال اينها.
ولي توليدفرزند حيوانات يا شير انها را ميتوان گفت كه صرفامولودطبيعت است و انسان در توليد انها دخالت ندارد و در عين حال با قسم اول متفاوت است زيرا كوشش انسان در حفظ ونگهداري مولد دخيل است ،به خلاف قسم اول.

3-سه چيز:طبيعت +كار+سرمايه منظورابزارتوليدكه خودمحصولي ازكاروطبيعت است مثل كفش وقندوشكرونان
در(اينجا مقصود از سرمايه؛مطلق ابزار توليد است نه سرمايه به معني اخص.)
بخش دوم مالكيت ازنظرفلسفه اي
بشرميان خودوبعضي اشياء رابطه خاصي قائل است كه آن رابطه راميان شخص ديگر وآن شيء قائل نيست معمولا اين رايطه درجايي قائل است كه خود آن شيءرابوجود آورده ويا ازچنگال طبيعت بيرون آمده ويا آن راپيداكرده است خود رااز ديگران نسبت به آن شيءاولي و مقدم ميداند.
انچه انسان در دنياي واقع ازلحاظ مالكيت دريافته است،مالكيتي است كه ميان خودو افعال و قوا واعضاءخود يافته است.انسان فكر خاصي راازخود مي داند،زيراواقعاوجودان فكر متكي و مستند به او است،اگر اونبودان فكرهم نبود.همچنين است رابطه اي كه ميان خود واعضاءخوددرك مي كند.
انسان نظير اين ارتباط راميان خود و محصولاتي كه صرفا محصول طبيعت است ،يا محصول كارو طبيعت است ،يامحصول كار وسرمايه و طبيعت است فرض مي كند و درعالم فرض واعتبار،وجود خودراگسترش و توسعه مي دهد و با قرارداداجتماعي ان را معتبر ميشمارد.(اثر اين اعتبار بهره بردن و استفاده كردن وبه مصرف رساندن است.بديهي است كه مالكيت ،حق بهره بردن و استفاده و به مصرف رساندن ثروت رابه مالك اختصاص مي دهد.اينجاست كه پاي حيات و منافع ديگران،وبه عبارت ديگر پاي عمل و زندگي به ميان مي ايد!)
پس از اين فرض واين قرارداد،بشر براي خودنسبتي با بعضي ثروتها قائل مي شودكه معتقداست اين نسبت ميان ان ثروت و ديگران نيست.به موجب اين نسبت به خود اجازه ميدهد كه هرگونه تصرفي دران ثروت بكند،ان رابه مصرف خودياديگران برساندويا احيانا انراتلف كندو معدوم نمايد.

ويك خصوصيت ديگر اين است كه اين رابطه قابل سلب وتبديل ميدانداين طرز عمل وهمچنين وضع لغت خاص دراين زمينه دليل براي است كه بشرتصورخاصي دراين زمينه دارد واين جاست كه جاي تحقيق فلسفي درباره چگونگي اين تصوراست.  
بعضي هامي گويندمالكيت يك امراعتباري است اين است كه ثابت شده اعتباربه معني اينكه انسان تصوري را از خوداختراع كند محال است پس به چند دليل اعتباري است :  
1)    زيرا بشرباقراردادوقانون مالكيت را اثبات يا سلب يا تعويض مي كند.دليل براعتباري بودن آن است
2)    حقيقت اعتبارچيست؟اموراعتباري هميشه به منزله پيكروفرد ادعايي حقايق مي باشد.
3)    مالكيت چگونه اعتبار شده است ؟ابتدا بايداينكه انسان درطبيعت چه مالكيت هاي حقيقي و واقعي رادريافته كه از روي  آن مالكيت اعتباري را اعتباركرده است.
انواع مالكيت:
1-    فردي:يك نفر مالك ثروتي است وفقط اوحق داشته باشد ازآن استفاده ببرد.
2-    جمعي:عده اي حق دارند ازآن استفاده كنند
3-    اشتراكي :همه افراد بالا با اشتراك مالك ثروتي باشند وبا اشتراك ازآن بهره ببرند.
نكته:اولويتي كه انسان براي خود نسبت به اشياء خاصي قائل است غريزه بشراست بعضي حيوانالت نيز چنين اولويتي را به حكم غريزه درك مي كنند.
حيواناتي كه جفت زندگي مي كنندواشيانه دارندنسبت به جفت ديگران احساس مخالف دارند.كودكان نيز نسبت به اسباب بازي هاي خوداينچنين هستند.اما درعين حال نمي توان گفت حيوانات رااعتباركرده اند؛اعتبارازمختصات انسان است ؛انهاتصوركلي و مشخصي از مالكيت ندارند؛اعتباردرزمينه تصورات كلي است.
تاحدودي كه دامنه مالكيت محدودبه اشيايي است كه انسان خود انهاراساخته است يا از طبيعت به دست اورده بحثي نيست ولي انسان موجود اجتماعي است؛اين موجوداجتماعي از طرفي احتياج به مبادله و معاوضه دارد(وبه قولابن سينا معارضه ومعاوضه)؛اشياءازيكي به ديگري منتقل مي شود؛ازطرف ديگر در طبيعت موادقابل استفاده زياداست واگر فرضا در ابتدابه واسطه كمي جمعيت ووفور اين اشياءاحتياج به تملك شخصي مثل زمين نيست بعدها تحت انحصار قراردادن اين امور به ميان مي ايد؛عليهذاتصاحب اين سرمايه ها وهمچنين مبادلات لازم و ايجاب مي كند مقرارتي راكه وظائف اشخاص رادرزمينه مالكيت وسائل عمومي معاش و درزمينه مبادلات روشن كند.اينجاست كه پاي حقوق موضوعه و موجبات قراردادي مالكيت به ميان مي ايد .درابتداءامر حق مالكيت همان حق طبيعي و غريزي است و موجت ان نيز همان موجبات طبيعي وغريزي است.به عقيده ما موجب طبيعي و غريزي مالكيت،دوچيز است:يكي كار وايجاد،وبه عبارت ديگر ارتباط فاعلي است،وديگر تمليك و بخشش وبه عبارت ديگر ارتباط غائي است .ولي اجتماع بشري انسان مدني بالطبع است ايجاب مي كند يك سلسله مقررات موضوعه را،مشخص كند؛زيراغريزه وطبيعت كافي نيست كه حدود وحقوق انسان راازاين لحاظ مشخص كند.ازاين رو مالكيتها نيزمانند بسياري از مسائل ديگر مربوط به زندگي اجتماعي بايد با قانون مشخص شود.وقانون بايد موجبات انرا تعيين كند.
اري اگربه فرض محال،انسان قادر بود تنها با نيروي كار،بدون دخالت طبيعت محطولي راتوليد كند جاي اين بودكه گفته شود صاحب ان محصول كه تنها خالق و افريننده ان محصول است از نظر تصرف درمال ،فعال مايشاءاست؛امااينچنين نيست ،اوتنها خالق و افريننده ان محصول نيست بلكه اگر تنها خالق و افريننده محصول نيز مي بود مي توان گفت حق تضييع و اسراف نداشت،زيرا او واجت الوجود بالذات نيست،قائم به ذات نيست،خودش هم خودش رابه وجود نياورده است ؛اومخلوقي است اجتماعي؛اجتماع درنيروي علمي وذهني وبدني اوكه ان محصول رابه وجوداورده است سهيم است؛اودرقواي جسمي وروحي خودمديون اجتماع است؛ان قواونيروها تنها مال خوداو نيست،اجتماع درخودانهاذيحق است،عليهذااجتماع درمحصول اين نيروها نيز ذيحق است.پس به فرض محال اگر شخصي مي توانست محصولي رابدون دخالت طبيعت به وجود اورد بازهم حق تضييع واسراف ان رانداشت،تاچه رسد كه چنين چيزي محال است.

خودكشي جنبه حقوقي دارد يعني جنبه حقوقي اجتماعي جايز نيست هيچ كس نمي تواند ازجنبه حقوقي ادعا كندكه اختيار خودم رادارم زيرا كه اجتماع به او مي گويدمن دراين ساختمان مجهز سهيم و مشتركيم ،سرمايه هاي مادي ومعنوي صرف كرده ام تااين ساختمان كامل رابوجوداورده ام وبايد حق اجتماع رابه قدر كافي پرداخت كنم. نظرالهي نيز چنين حقي صادرنيست زيراكه هركسي بيشتراز آن اندازه كه ازآن خودبشراست ازآن خالقش است. 

بخش سوم
ارزش:يكي ازمسائل مهم دراقتصاد چه از جنبه نظري وفني وچه از جنبه اخلاقي مسئله ارزش است.
ارزش يا ارج هم ريشه است.انسان به بعضي چيزهاارج مي گذارد وبه آنها اهميت مي دهدآن چيزها همانها هستندكه به حال اونافع ومفيد باشند.
ارزش اقتصادي: عبارتست از ارجي كه در يك ماده معاشي وجود داردويا ارج معاشي وپولي كه براي يك امرمادي يا معنوي نظير تعليم ،ويا يك امر هنري مثل خواندن اعتبارمي شود.
ارزش:
1-اينكه چگونه است بعضي امور مادي اين جهان براي انسان ارزش وماليت دارد وثروت شمرده مي شود مثل آب ،نان، زمين وبعضي ارزش ماليت ندارد مثل هوا
2- منشا قيمتها وتفاوت ها چيست؟چرا دوچيز كه هر دوبايك واحد مثلا مترخريدوفروش مي شوند يكي از ديگري گرانتر است؟
توضيح قيمت1: ماليت وارزش پيداكردن يك چيز تابع اين است كه اولابه حال بشرمفيد باشد يعني يكي از احتياجات بشر را رفع يا در رفع آن دخيل باشد خواه آن حاجت مادي ومعاش باشد يا غيرماديمنفعت به اصلاح فقر:يعني چيزي كه بدون اينكه عين آن مصرف شود انسان ازآن بهره اي برد مثل ديدن منظره ، شنيدن آواز از نظر فقهي منفعت هرچند قابل مبادله به مال استن ولي خودش مال وثروت شمرده نميشود مثل جمال ياآواز يا نطق ،ومسئله جلب مال وكسب مال وقابل معاوضه به مال مي باشد
ولي خود اينها مال وثروت شمرده نمي شود .
نكته: شرط ماليت اين است كه خودعين باشد
شرط ماليت :
1-شيءمورد حاجت باشد
2-وافرورايگان نباشد مثل هوا
3- قابل اختصاص باشد
توضيح قيمت2:علت تفاوت قيمتها
در«كتاب اصول علم اقتصاد»نوشنين ص مي نويسد: تعين قيمتها دربازاراگرچه ازعمل متقابل ومبارزه مالكين توليدكننده كالا نتيجه ميگرددولي مستقل از اراده هر يك ازآنها ونيز اداره كليه اجتماع مي باشدومانندقوانين طبيعت بانيروي شكست ناپذيري خود رابه تمام آنها تحميل مي نمايد.
مثلا ممكن است گاهي بهاي چندنوع كالا صاحبان آنها را ورشكست كند.ولي مادام كه شرايطي كه آن بها رابه يقين نموده ادامه دارد ،هيچ كس وهيچ كس وهيچ قدرتي نمي تواند دراقتصاد مبادله اي –آن بها راتغيير دهد.
عواملي نظير :جنس  ،مفيد بودن ،كارمتوسطي كه بروي توليد جنس صورت گرفته و... بستگي دارد.
نتيجه اينكه:تحت عنوان (كار ،اساس ارزش است)نكاتي قابل برداشت است:
1-كليه محصولاتي كه به واسطه كاراجتماعي دررژيم مبادله اي ايجادميشوند،نام كالابه انهااطلاق مي گردد.(اولاكلمه كالا اختصاص نداردبه رژيم مبادله اي ،ثانياگفتيم كه بعضي كالاها درطبيعت بدون دخالت انسان صورت كالايي دارند.)براي اين كه كالا بتواند دربازارقابليت مبادله راپيداكند،بايد قادربه مرتفع ساختن پاره اي احتياجات باشديابه اصطلاح علم اقتصاد بايد داراي ارزش استعمال باشد.
2-هركالا-دررژيم مبادله اي-دربازار بايك مقدارمعين ازكالاهاي ديگربه واسطه ميانجيگري پول مبادله ميگردد.بدين طريق به هركالا مقداري(بها)كه پول معرف ومبين ان است تعلق ميگيرد.بهاي كالاخودبه خوددرجريان مبارزه بين توليد كنندگان مستقل كالاوبين خريداروفروشنده برقرار ميگردد.نوسان ترقي و تنزل بهادربازار،فعاليت مؤسسات توليد كننده متفرق راتنظيم مي كند و بين اين فعاليت واحتياجات مردم تعادلي برقرارمي سازد.
3-ارزش استعمال يك كالا ،يافايده ان،بستگي به كيفيات طبيعي،فيزيكي،شيميايي،ومكانيكي ان كالا دارد واول شرط لازم براي فروش ان كالا است.ولي چنان كه پيش ازاين گفتيم ،ارزش استعمال نمي تواند مبين بها باشد ،زيرا از انجا كه بها در بازار درنتيجه روابط بين اعضاي اجتماع مبتني بر مبادله برقرارميگردد،پس عواملي را كه تعيين كننده بها مي باشند نبايد درخصال طبيعي كالا ،بلكه بايد درروابط بين مردم جستجو كرد.)
ارزش استعمال يعني مفيد بودن .مفيدبودن ،هم به جنس بستگي دارد وهم به كاري كه روي ان جنس  صورت گرفته است.نوع جنس ،بعني خصال طبيعي كالا در ارزش موثر مي باشد. 

بخش 4
ارزش اضافي :
طبق كتاب اصول علم اقتصاد تحت عنوان ارزش اضافي مي گويد:
نظرات شما عزیزان:
نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید اینجانب رضا اشرفی دانشجوی کارشناسی رشته مهندسی فتاوری اطلاعات، متولد 1362 از روستای آق گنبد و در ارومیه سکونت دارم. این وبلاگ جهت اطلاع رسانی در حوزه های مختلف ایجاد شده است امیدورام با راهنمایی های خود، بنده حقیر را در هرچه بهتر کردن وبلاگ یاری فرمائید.
آخرین مطالب
پيوندها
ساعت کاسیو">ساعت کاسیو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان علمی فرهنگی ورزشی و آدرس ashrafireza.com.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان